نویسنده و محقق : سید مرتضی میرسراجی
mirseradji@gmail.com
در پایگاه جامع امامزادگان و بقاع متبرکه ایران اسلامی در زمینه معجزه طراوتی که خداوند در حق امام زاده علی روا داشته ، آمده است :
اجساد سالم و با طراوت صالحان و اولیای الهی در ادوار مختلف تاریخی
نویسنده و محقق : سید مرتضی میرسراجی
mirseradji@gmail.com
در پایگاه جامع امامزادگان و بقاع متبرکه ایران اسلامی در زمینه معجزه طراوتی که خداوند در حق امام زاده علی روا داشته ، آمده است :
نویسنده و محقق : سید مرتضی میرسراجی
mirseradji@gmail.com
سرپرست اداره اوقاف و امور خیریه سمیرم،علی مبشری در مصاحبه با خبر گزاری فارس انتشار یافته در تاریخ ۱۳۹۱/۰۴/۰۴ در مورد اماکن زیارتی شهرستان و طرح های مرتبط با آنها صحبت هایی نموده و در جایی از مصاحبه گفته است :
امامزاده زید بن علی(ع) شهر ونک سمیرم به دلیل فضای سبز مناسب در همه ایام فصول سال به ویژه ایام تعطیل این امامزاده پذیرای مهمانان بسیاری از اقصی نقاط مختلف استان و کشور است.برای ساخت این ضریح ۳۲۰ میلیون تومان هزینه شده است.
سرپرست اداره اوقاف و امور خیریه سمیرم ادامه داد: با گذشت افزون بر پنج قرن از شهادت این امامزاده در بازسازی قبر این امامزاده جنازه ایشان سالم ظاهر شده و به گونهای که ایشان تازه به شهادت رسیده باشند.
پی نوشت
۱. خبرگزاری فارس ، شماره :۱۳۹۱۰۴۰۴۰۰۰۵۶۵
نویسنده و محقق : سید مرتضی میرسراجی
mirseradji@gmail.com
امامزاده قاسم محمود آباد مازندران یک ویژگی جالب دارد و آن این است که بارگاه ایشان اکنون داخل در یک دبستان ابتدایی است .در زمینه کشف جسد سالم امامزاده قاسم نقل است:
«دو نفر هندی ، به محمودآباد آمدند ، مستاجر یکی از ساکنان توسکا محله شدند عده ای را اغفال کردند که این امامزاده نیست ، بلکه گنجی است نهفته در دل خاک ، سرانجام آن دو با اغفال کردن یکی از اهالی توسکا محله ، فرد مذکور را با خود هم رای کردند ، اینان در شبی تاریک به مرقد امامزاده قاسم(ع) رفتند .
آن دو ، در ابتدای کار اورادی را خواندند تا به قول خودشان ، طلسمات را بشکنند ، آنان سپس شروع به خاک برداری کردند ، بعد از اینکه مقدار زیادی خاک را بیرون ریختند ، یکی از آن دو هندی ، نیزه ای را در خاک فرو برد تا مشخص کند چقدر به دفینه نزدیک شده اند ، نیزه در قبر گیر کرد ، آنان با زحمت نیزه را بیرون آوردند و دیدند نیزه به خون آغشته است ،آنان به کار خود ادامه دادند تا جسد مطهر آقا نمایان شد.
پس از این عمل جسارت آمیز ، عامل هتاکی در جا مرد و آن دیگر چند متر آن طرف تر در میان درختان انار ترش به اولی ملحق گردید ، همراه این هندی ها ، ( شخص محمودآبادی) به مدت هفت ماه در خانه بستری بود تا آن که به مرور زمان صحت خود را باز یافت .
در همین شب مادر علی متولی ، امامزاده را در خواب دید که به او فرمود : عده ای آمده اند و قبر مرا کاویدند ، نعش من در فضای باز قرار گرفته است ، بیائید نعش مرا بپوشانید . همان نیمه شب مرواریدخانم به علی متولی گفت : برو بیرون ببین چه خبر است ، آقا فرموده است « عده ای آمده اند و قبر مرا شکافته اند.» علی به مادرش جواب داد من بی خبرم و در این نیمه شب چه می توانم بکنم . آن دو خوابیدند ، امامزاده مجددا به خواب مادر علی آمد و گفت : من به تو می گویم بیایید قبر مرا بپوشانید !!! با اصرار مادر ، مرحوم علی متولی به سوی آرامگاه امامزاده روانه شد ، هنگامی که سپیده صبح دمید ؛ به مرقد رسید ، دید قبر شکافته و پیکر منزه و مطهر او نمایان است . حضرت آقا جوانی است که تازه سبیل مبارکش سبز شده و اثر ضربه شمشیر ، فرق سرش را شکافته و زخم با دستمال بسته اند .
او دستمال را باز کرد ، دید خون از محل زخم جاری گردیده است . او مجددا دستمال را بست ، خون بند آمد. علی متولی قبر را مرتب ساخت و بر مرقد آقا خاک ریخت ، در پایان کار تدفین امامزاده ، هوا روشن شده بود .»۱
پی نوشت
۱. ر.ک : سامانه رسمی امامزاده قاسم محمود آباد مازندران
نویسنده و محقق : سید مرتضی میرسراجی
mirseradji@gmail.com
احمد مسجد جامعی از اعضای شورای اسلامی شهر تهران در پورتال این شورا نوشته است :
« بعضی وقت ها در رویاهای خودم سری به خانه پدری زده و چرخی در گوشه وکنار آن می زنم؛ خانه ای بزرگ در دل کوچه مسجدجامع تهران. خانه ای که از جمله بناهای تاریخی تهران به شمار می آمد؛ با حیاطی آجرفرش و حوض سنگی بسیار بزرگ و باغچه های شمشاد و تک درخت چنار سر برافراشته و دو، سه درخت آلبالو و گیلاس و گل ها و گلدان های پریوش، اطلسی، یاس و شاه پسند و شمعدانی در باغچه یا چیده شده بر
پا شویه هایش، زیرزمین هایی با سقف های ضربی آجری و دیوارهایی تا کمر پوشیده از کاشی های قدیمی که بعضا چهره های پهلوانان شاهنامه و گل و مرغ بر آنها نقش بسته بود. اتاق های فراخ پنج دری با شیشه های درهم تنیده رنگارنگ و آینه هایی کوچک با نقش های هندسی منظم و حیاط مرکزی و هشتی که بعد از آب و جارو بویی می گرفت که تا به امروز مشام ما را پر کرده. آب محله و خانه از طریق قنات (آب شاه) تامین می شد که بعد از ظاهرشدن در کاخ گلستان به سمت مسجدجامع سرازیر و از آنجا به حمام های محله و کوچه های اطراف از جمله به حوض و آب انبار و… خانه پدری ما سرازیر می شد. این خانه قرار بود تبدیل به موزه مشاغل در میانه بازار تهران شود و به همین دلیل هم بود که ۲۰سال پیش به ثمن بخس فروختیمش، اما بر خلاف آنچه تصور می کردیم، بر تل ویرانه هایش پاساژی سبز شد که هنوز هم هست. این سرنوشت محتوم همه خانه های قدیمی این کوچه و شهر و خیابان بوده که نشان های خاطره انگیز آن از بین رفته است، این کوچه ای بود بین بازار مسجدجامع و بازار آهنگرها و نزدیک ترین کوچه و بازار به این مسجد؛ کوچه ای که نام و اعتبار خود را از مسجدی می گیرد که عمری به درازای تاریخ تهران دارد؛ مسجدجامع بازار …
در تقاطع کوچه و بازار مسجدجامع مغازه مش شعبان بود که زمستان ها یک لیوان شیرداغ شیرین و یک ظرف فرنی را به قیمت یکی، دو قران می فروخت و صبح ها مشتری بیشتری داشت و در تابستان ها رویخی عرضه می کرد که در بشقاب های استیل در سه قطع کوچک، متوسط و بزرگ داده می شد. این ظرف ها را روی یخ می گذاشت و روی آنها پارچه ای سفید می کشید و هنگامی که سفارشی داده می شد روی آن شیره خرما می پاشید که بسیار خوشمزه می شد. گاهی هم شیربرنج سرد می فروخت که در سینی مسی لبه دار بزرگی قرار داشت و متناسب با پول دریافتی مقداری از آن را در کاسه ای می ریخت و خریدار می توانست هر مقدار که شکر می خواهد به آن اضافه کند.
در سوی دیگر کوچه یک خراطی واقع بود که در آنجا میل های زورخانه، وسایل چوبی منزل و در کنار آن اسباب بازی معمول آن زمان به ویژه فرفره های رنگی و روروک می ساخت که همگی ما از آنها داشتیم. روروک ها به کودکان در راه رفتن کمک می کردند. از زیباترین کارهای او، کاروانی از شترها بود که با چوب می ساخت و رنگ لاکی قهوه ای یا زرد روی آنها می زد و بر پشت آنها پارچه ای از جنس مخمل قرمز می نشاند و با نخی یا زنجیری طلایی آنها را به هم وصل می کرد و آن را در ویترین زیبای مغازه اش می گذاشت. پایه پرچم ایران که با ظرافت و دقت خاصی ساخته می شد از دیگر کارهای دوست داشتنی این استاد کار بود.
محضردار کوچه، ما مرحوم تربتی بود که از خانواده های رجال آن روزگار به شمار می رفت. بستگان او اغلب صاحب مناصب مهم دولتی بودند. خیلی وقت ها، آدم جاافتاده ای او را همراهی می کرد که دفتری بزرگ در دست داشت و در مجالس عقد و عروسی آن را روی میز می گذاشت و مطالبی در آن می نوشت. آنگاه آقای تربتی از اقوام عروس و داماد و حاضران در مجلس امضا می گرفت و خطبه عقد می خواند. همسرش سال ها پس از او درگذشت و طبق وصیت قرار بود جنازه او را در همان محل دفن شوهرش به خاک بسپارند. نقل اهالی محل چنین است که هنگامی که قبر را شکافتند با وجود گذشت سال های طولانی با جسد سالم او روبه رو شدند.»۱
پی نوشت
۱. رک: پورتال شورای اسلامی شهر نهران ، مجموعه یادداشت های تهران نگاری کوچه مردهای مسجد جامع ، ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
نویسنده و محقق : سید مرتضی میرسراجی
mirseradji@gmail.com
«رئیسعلی دلواری متوفای ۱۲۹۴ شمسی در زمان آغاز مشروطیت، ۲۴ ساله بود و کدخدای دلوار، پسر محمد که بوشهریها او را زائر محمد مینامیدند و بعدها ملقب به “معین الاسلام” شد، در همان سالها از پیشگامان مشروطیت در جنوب کشور شد. تا جایی که میگویند وی همکاری نزدیکی با محافل انقلابی و عناصر مشروطهطلب در بوشهر، تنگستان و دشتی آغاز کرد.
بعدها در تاریخ حرکتهای انقلابی خود، به درخواست «ملاعلی تنگستانی» و « سید مرتضی مجتهد اهرمی» خارج کردن بوشهر از حاکمیت استبداد محمدعلی شاه قاجار و دیگر مشروطه خواهان بوشهر حدود ۹ ماه شهر را در کنترل داشت.
ماجرای جنگ جهانی اول و رشادت رئیسعلی دلواری
با آغاز جنگ جهانی اول، نیروهای انگلستان از جنوب، ایران را در معرض هجوم قرار دادند و کشتیهای جنگی در مقابل بوشهر لنگر انداختند و قصد اشغال بوشهر و نواحی ساحلی اطراف را داشتند که به دنبال کسب تکلیف رئیسعلی از علما، حکم جهاد علمای نجف توسط «شیخ محمدحسین برازجانی» به انضمام حکم خود شیخ به وی ابلاغ شد.
در این میان اشغالگران همزمان با حمله به بوشهر، قصد تصرف ناحیه دلوار را داشتند که قیام دلیران تنگستان به رهبری رئیسعلی علیه اشغالگران آغاز شد و در تاریخ به عنوان «نبرد دلوار» ثبت شده و لذا نیروهای متجاوز انگلیسی که قریب به ۵ هزار نفر بودند، در دام دلیر مردان تنگستانی گرفتار آمده و عده زیادی نیزکشته شدند و این اقدام پیروزمندانه رئیسعلی و یارانش، سایر مبارزان را نیز تشویق به همراهی با او کرد.
رئیسعلی تا تابستان ۱۹۱۵ عملیاتی علیه نیروی دریایی انگلیس را رهبری کرد تا جایی که انگلیسیها مجبور شدند از عراق و هند درخواست نیروهای کمکی کرده و دلوار را به شدت بمباران کنند.
درخواست رشوه ۲۰۰ میلیون تومانی انگلیس به رئیسعلی
دومین نبرد رئیسعلی با انگلیسیها که معروف به نبرد «بوشهر» است مربوط به زمانی بود که مقامات انگلیسی تصمیم قطعی درباره اشغال بوشهر و پیشروی به سوی شیراز را داشتند و به منظور تطمیع رئیسعلی، دونفر مامور شدند تا موافقت او را با پیاده شدن قوای انگلیس در کرانه خلیج فارس و حرکت به سوی شیراز جلب کنند. آن دو ضمن ملاقات با رئیسعلی، متذکر شدند که چنانچه او از قیام علیه قوای اشغالگر صرف نظر کند، مقامات انگلیسی چهل هزارپوند که به پول امروز میشود حدود ۲۰۰ میلیون تومان به او خواهند پرداخت که رئیسعلی در پاسخ میگوید: چگونه میتوانم بیطرفی اختیار کنم در حالی که استقلال ایران در معرض خطر جدی قرار گرفتهاست؟
پاسخ رئیسعلی به تهدید انگلیسی ها
پس از مراجعت نمایندگان، نامه تهدیدآمیزی از طرف مقامات انگلیسی به رئیسعلی نوشته شد مبنی بر این که: «چنانچه بر ضد دولت انگلستان قیام و اقدام کنید، مبادرت به جنگ مینماییم، در این صورت خانههایتان ویران و نخلهایتان را قطع خواهیم کرد.» رئیسعلی در پاسخ مقامات انگلیسی نوشت که خانه ما کوه است و انهدام و تخریب آنها خارج از حیطه قدرت و امکان امپراطوری بریتانیای کبیر است. بدیهی است که در صورت اقدام آن دولت به جنگ با ما، تا آخرین حد امکان مقاومت خواهیم کرد.
ماجرای شهادت رئیسعلی دلواری
و به این ترتیب جنگ میان دلیران تنگستان به رهبری رئیسعلی از یک سو و نیروهای بریتانیا و خوانین متحد آنان از سوی دیگر به طور پیاپی و پراکنده ادامه یافت و انگلیسیها نتوانستند بر رئیسعلی و یارانش برتری یابند تا اینکه رئیسعلی در محلی به نام «تنگک صفر» هنگام شبیخون به قوای بریتانیا توسط فردی نفوذی و اجیر شده به نام «غلامحسین تنگکی»، از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و در سن ۳۳ سالگی کشته شد.
حالا بعد از سالها تنها نام رئیسعلی در دلوار و بوشهر شنیده میشود و گاهی نیز در آستانه سالروز مبارزه با استعمار انگلیس که از سال ۸۹ به صورت رسمی و توسط مجلس شورای اسلامی در تقویم رسمی کشور درج شد، مراسمی به منظور بزرگداشت این شهید برگزار میکنند. کمتر کسی از سرنوشت خانواده رئیسعلی باخبر است و جز یکی دو مورد مصاحبه که با خیری، همسری که از رئیسعلی جدا شده بود چیز زیادی در دست نیست.
پیدا کردن اطلاعاتی از خانواده رئیسعلی دلواری اگرچه سخت ولی جالب بود و با یکی دو واسطه امکان پذیر شد. از رئیسعلی در سال یک خانه مانده که در سال ۹۳ تبدیل به موزه شده و اکنون در دست تعمیر است و همچنین یک نوه به نام گل اندام… و البته نتیجه ای به نام پرویز توانایی که حالا رئیس موزه رئیسعلی دلواری است.
گفت وگو با گل اندام نوه رئیسعلی دلواری
پس از تماسهای مکرر، قرار ملاقات میگذاریم. البته ظاهرا گل اندام خانم ۲۰ روزی است که از بیمارستان مرخص شده و حال مساعدی ندارد. پیرزنی آرام و مهربان است، پای حرف هایش که مینشینیم، با لهجه دلواری اش حرفهای جالبی دارد. میگوید: آقام بهادر (پدرش) مردی خوب، خیلی خوش اخلاق و با خدا بود. دائم عبادت میکرد و قرآن میخواند. خیلی مهربان بود. اسماً کدخدا بود، اما بیشتر مثل بابا و فرزند با مردم رفتار میکرد و با کالای حرام و مشروب مخالف بود و نمیگذاشت وارد زندگی اش بشود. میگفت تا پای جانم میایستم و اجازه نمیدهم حرام وارد زندگی ام بشود.
در مورد بیماری پدرش و نحوه فوت او میپرسیم که آیا کشته شده یا خیر؟ میگوید: خب، این را خدا میداند اما میگفتند این طور بوده. هم ثابت شد، هم نشد! شوهرم محمد که همراهش بود، میگفت حالش خوب شده بود و سرپا بود. قرار شد لباس بپوشد تا از بیمارستان بیرون بیاییم. دکتر آمد معاینه کرد و بعد یک آمپول به او زدند. هنوز دستش توی دست دکتر بود که حالش دوباره خراب شد! به دکتر گفته بود یک دردی توی سینه اش پیچیده. بعد هم به رحمت خدا رفت و در بلاد خودمان دفنش کردیم.
حالش خوب است و میتواند صحبت کند، فقط کمی سرفه میکند. میگوییم خودتان را معرفی کنید؟
گل اندام شهیدی فرزند بهادر،( فرزند رئیسعلی دلواری)
چند سال دارید؟
۷۶ سال
می گویند رئیسعلی چند همسر داشته است درست است؟
بله، ۴ تا! ولی تمام همسرانش کنارش نبودند. زن اولش یک سال کنارش بودکه اسمش فاطمه آقا (فاطمه دختر آقا) است و طلاق گرفت. بعد خیری دختر شمس الله که بچه دار نمیشد و بعدش هم خیری دختر حسن که بچه دلوار است و بچه نداشته و بعد هم مدینه دختر محمدعلی که بهادر از همین همسر آخرش بوده است. زن هاش رو مرخص میکرده چون بچه میخواست.
می گوید: مادر بزرگم یک دنیا مرد بود. شیرزنی بود که لنگه اش راتا حالا ندیدم. اصلا تمام زنهای اصحاب رئیس علی کم از مرد نداشتند! خواهر رئیس علی اصلاَ توی مجلس زنانه نمینشست. میگفت من حرف زنانه ندارم!
رئیسعلی یک فرزند داشت؟
بله یک پسر داشت که پدر من بود و وقتی رئیسعلی شهید شد فرزندش سه ساله بود.
اگر بخواهید رئیسعلی را برای یک جوان توصیف کنید چه میگویید؟
اخلاقش خیلی خوب بود و نظیر نداشت، با فقرا همکاری میکرد و در آمد لنجش رو پنج قسمت میکرد؛ دوقسمت خرج خودش و سه قسمت هم خرج همسایه ها! تا اینکه جنگ شد و در تنگه صفر در بوشهر شهید میشود و در خانه عمو حسین غسلش میدهند و میبرند در روستای “کله بند” دفنش میکنند. پدرش زائر محمد، در زمان شهادت رئیسعلی خیلی آشفته بوده و اعتراضی به محل دفنش نمیکنه، ولی خود رئیسعلی وصیت کرده بود که نجف دفن بشه و بعد از مدتی مردم به پدرش میگن که چرا امانتداری نمیکنی و به وصیتش عمل نمیکنی؟ به همین دلیل بعد از شش ماه تا یک سال از شهادتش، پدرش تصمیم میگیره که به وصیت پسرش عمل کنه و مردم گفتند جنازه پوسیده، نمیشود جابه جا کرد. اما او مردم را از کازرون، شیراز، گناوه، همدان، خرمشهر، اهواز و جاهای دیگر دعوت کرد تا جنازه رئیسعلی را در بیارن. مادر مادرم که خواهر بزرگ رئیسعلی بود، تعریف میکرد که گفتند اگر جنازه سالم باشه نشانه این است که آدم خوب و درستی بوده و اگر سالم نباشد یعنی خائن بوده و بالاخره جناره رو بیرون آوردند و دیدند که هم جنازه، هم کفن تمیز و سالم بود و فقط همون نقطه ای که تیر خورده بود زرد و خونش خشک شده بود!
بعد که مردم میبینند جنازه سالم است، با چاوش خوانی که رسم معنوی است و برای احترام انجام میشود، جنازه را به یک امامزاده برده و بعد به کربلا منتقل کرده و در آنجا دفن کردند.»۱
قبر رئیسعلی دلواری هم اکنون در قبرستان وادی السلام شهر نجف نزدیک مقام صاحب الزمان (عج) معروف و مشهور است.
پی نوشت
۱.ر. ک: ماهنامه شهدای اسلام / کد مطلب : ۲۵، ۱۳۹۳/۰۹/۰۳
نویسنده و محقق : سید مرتضی میرسراجی
mirseradji@gmail.com
«مرحوم میرزاى فیض گوید: در سال ۱۲۸۰ مرد متدینى از اهل آن قریه بنام شیخ کاظم بیان نمود که این مکان محل دفن امامزاده است اهالى آن قریه حرف او را مطابق واقع نمی دانستند و با او همراهى نکردند بالاخره گفت خوابى دیده ام که مأمور حفر این مکان شده ام در این بین سید عبدالعلى نایینى کتابى داشت در حالات امامزاده ها به آن مکان آمد و گفت آن محل قبر امامزاده است چند نفر را با خود همدست کرده آن زمین را کاویدند؛ چون سه ذرع حفر نمودند یک نفر از آن مردم که حفر می نمودند کلنگ را به زمین زد؛ سوراخى پدیدار شد چون بدان سوراخ نظر کردند جسد میتى را دیدند که سر کلنگ به صورت آن میت خورده به طرزى که صورت او را مجروح نموده بود و اعضاى آن جسد به هیچ وجه عیب نکرده بود حتى کفن او، و از عجایب آن که آن مردى که سر کلنگ او به صورت آن میت فرو رفته بود به همان موضع صورت او جراحتى پدیدار شد که صورت او را سوراخ نمود و تا آخر عمر آن سوراخ ملتئم نشد. اهالى آن قریه چون جسد آن امامزاده را ملاحظه نمودند آن مکان را عمارت نموده و بر سر مزار او بقعه ساختند.
نویسنده و محقق : سید مرتضی میرسراجی
mirseradji@gmail.com
جناب آقای دکتر بحرالعلوم محقق و پژوهشگر مکان های زیارتی جهان اسلام در وبلاگ «مزارات ایران و جهان اسلام» در تاریخ دوم مهرماه ۱۳۹۳ شمسی، از وقوع معجزه طراوتی در حق امامزاده زید در روستای توی اسفراین ( استان خراسان شمالی) پرده برداشته و در این زمینه چنین نوشته اند :
«بقعه باشکوه و زیباى این امامزاده در یک کیلومترى شمال روستاى توى، در ۳۷ کیلومترى غرب شهر اسفراین واقع شده است.
ساختمان بقعه، بنایى قدیمى و هشت ضلعى است که در چهار ضلع اصلى آن، چهار ایوان کوچک وجود دارد. اضلاع اصلى بنا هر کدام ۹ متر و اندازه اضلاع فرعى گوشه ها هر کدام ۴۰/۴ متر است. در ساختن ایوانهاى این بنا، قرینه سازى کاملا رعایت شده و طول و عرض آنها ۳۰/۳×۴ متر است. هر ایوان به وسیله یک در ورودى به داخل بنا هدایت مىشود. درِ شرقى به مثابه درِ اصلى است. در اضلاع فرعى چهار گوشه بنا، طاقنماهایى ایجاد کردهاند که در برخى از آنها مقابرى از مشاهیر محلّى جا دادهاند. اگر چه تعمیرات مکررى در این بنا انجام شده است، ولى تاکنون به طرح کلّى و هیأت اوّلیّه بنا لطمه اى وارد نیامده است.
اتاق مقبره مستطیل شکل و در هر یک از جرزهاى چهار گانه داخل، دو طاقنما گچى ایجاد کردهاند. در حاشیه پایین گنبد، چهار نورگیر بزرگ و چهار نورگیر کوچک براى تأمین روشنایى داخل وجود دارد.
گنبد بنا به صورت عرقچینى به قطر ۶ و ارتفاع ۳ متر است که دور آن داراى نقاشى هاى زیبایى است. داخل بقعه گچ اندود شده و تا ارتفاع یک متر با سنگ مرمر، ازاره آن پوشش یافته است. در وسط بقعه، صورت قبرى است که بر روى آن صندوق چوبى قدیمى به ابعاد ۱۰/۱×۲ متر قرار دارد که در سال ۱۳۲۹ هـ . ق ساخته شده است. در داخل این بقعه، قبورى از دورة صفویّه وجود دارد که قدیمى ترین آن ها، تاریخ ۱۰۷۲ هـ . ق و مربوط به میر محمّد صادق ولد میر عبداللَّه است.
اهالى در حین تعمیرات سالیان اخیر، سه متر از قبر را جهت رسیدن به سنگ قبر اصلى امامزاده خاک بردارى کردند که با جسد تازه مرد میان سالی روبرو شدند که آثار زیبایى و سیادت در آن نمودار بود و سپس قبر را با خاک پوشاندند.
دو چنار تنومند که بیش از هزار سال عمر دارد، در ابتداى صحن امامزاده واقع است و یکى از آنها دچار حریق شده و در تنه سوخته آن به راحتى شش نفر جاى مىگیرند.
به نظر مى رسد در دوره قاجاریّه تعمیرات اساسى در این بنا صورت گرفته و دیوارهاى خارجى آن با آجر نماسازى شده است. در دهه اخیر نیز تعمیرات به ویژه در نماى خارجى امامزاده و پوشش هاى قوسى صورت گرفته است. بناى شاهزاده زید با توجّه به تزئینات معمارى، اعم از کار بندىهاى زیر ایوان ها و فیلپوش ها و نیز نقاشىهاى زیر اندود گچ در زیر گنبد در اولین نگاه یادآور بناهاى دوره صفوى است با وجود این دقت در پلان بنا نشان مىدهد طرح کلى پلان بر خلاف وضعیّت امروزى منظم و هشت گوش بوده که طى تعمیرات متعدد در ادوار گوناگون به صورت نامنظم و چند وجهى در آمده است. با توجّه به پلان هشت ضلعى بعید نیست که بنیاد بنا در دورة ایلخانى نهاده شده و در ادوار بعد تعمیراتى در آن انجام شده باشد.
با استناد به گفته اهالى امامزاده زید یکى از برادران امام رضا است. البته این ادّعا منشا صحیحى ندارد و طبق قول مشهور زید بن امام موسى در روستاى آفریز قاین مدفون مىباشد که شرح حالش خواهد آمد. این بنا به شماره ۱۸۷۳۴ و به تاریخ ۲۸/۱۲/۱۳۸۶ به ثبت آثار ملّى رسیده است.
برخی از محقّقین معتقدند که چندین واسطه بین زید و امام هفتم از قلم افتاده و نسب شریفش با هشت واسطه به امام کاظم منتهی میشود که از قرار ذیل است: سیّد زید بن زید بن ابی القاسم حمزة بن ابی جعفر محمّد بن موسی بن احمد بن محمّد الاعرابی بن قاسم بن حمزة بن امام موسی کاظم . وی سیّدی جلیل القدر و عظیم الشان بود. جدّش سیّد ابوالقاسم حمزه در روستای زیارت شهر شیروان مدفون است و به حمزه رضا شهرت دارد. پدر بزرگوارش در روستای درصوفیان از توابع بجنورد صاحب گنبد و بارگاه است. این احتمال که سیّد زید بن زید در این مکان مدفون باشد بعید نیست. این خانواده نقابت و سرپرستی سادات طوس و نیشابور را به عهده داشته و از مشاهیر خاندان موسوی خراسان به شمار میآیند. وفات وی به احتمال قوی در انتهای قرن پنجم هجری میباشد. »۱
پی نوشت
۱. http://shrines.blog.ir/post/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B2%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B3%D9%81%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%86
معجزه طراوت – جسد های سالم حذیفه بن یمان صحابی صاحب سر پیامبر (ص) و عبدالله پسر جابر بن عبدالله انصاری که پدرش صحابی معروف پیامبر (ص) بود و امامزاده طاهر بن امام باقر (ع) در سال ۱۳۵۰ قمری به علت نفوذ آب شط به مزاراتشان به نزدیکی قبر سلمان فارسی در همان شهر مدائن انتقال یافتند که ان شا الله شرح مبسوط آن را ارائه خواهیم کرد . این جنازه ها بعد از سیزده قرن سالم بوده اند.
لازم به ذکر است که جسد امامزاده طاهر از بغداد انتقال یافته و در متن های کلیپ اشتباهاتی وجود دارد.
نویسنده و محقق : سید مرتضی میرسراجی
mirseradji@gmail.com
۱. تارنمای امامزادگان ( پایگاه جامع امامزادگان و بقاع متبرکه ایران اسلامی )
http://www.emamzadegan.ir/emamzadehbank/show-11938.aspx
نویسنده و محقق : سید مرتضی میرسراجی
mirseradji@gmail.com
« قاسم غلامی کفترودی، مدیر هیئت امنای بقعه امامزاده صالح(ع) و مدرس دانشگاه در گیلان با اشاره به تاریخچه حضور امامزاده صالح در گیلان اظهار کرد: امام زاده صالح(ع) مکنی به ابوالقاسم و ملقب به عبدالله با هفت واسطه از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) و از مبلغان و نمایندگان دولت علویان، از سادات سده چهارم هجری است و در حدود ۲۵۶ ه. ق در سامرا به دنیا آمد.
مدیر پژوهشکده انساب و سادات گیلان اضافه کرد: هنگامی که در سال ۲۵۴ ه . ق دولت علویان مازندران به عنوان نخستین دولت مستقل شیعه مذهب در شمال ایران توسط حسن بن زید حسنی در مازندران بنیان گذاشته شد، بسیاری از سادات از شهرها و آبادیهای مختلف به سوی مازندران حرکت کردند.
این محقق و پژوهشگر خاطرنشان کرد: پیش از این نیز عدهای سادات بعد ازشهادت امام رضا (ع) از دست مأمون به کوهستانهای گیلان و مازندران متواری شده بودند که از این میان خویشاوندان نزدیک حسن بن زید حسنی از مدینه و عراق و سایر شهرهای اسلامی به مازندان آمدند و جزء سرداران و سردمداران دولت علوی شدند.
وی یادآور شد: آقا سید صالح در سن کودکی همراه خانواده خود از سامرا به مازندران مهاجرت کرد و پس از شکست حکومت علویان مازندران در سال ۲۷۸ هجری قمری و با قیام و آمدن ناصرالحق داعی کبیر به گیلان بسیاری از بزرگان دولت علویان به همراه وی به گیلان آمدند و هنگامی که با ناصرالحق الاطروش مردم را به دین اسلام فرامیخواندند و نمایندگانی به آبادیهای مختلف گیلان میفرستادند، آقا سید صالح از سوی وی وارد منطقه رشت شده است.
مدیر هیئت امنای بقعه امامزاده صالح(ع) افزود: به احتمالی سید صالح در سال ۲۷۸ ه . ق به همراه ناصرالحق اطروش به گیلان مهاجرت کرد و در مدت ۱۴ سال که ناصر اطروش مردم گیل و دیلم را به اسلام فرا میخواند، دوشادوش او در راه ترویج اسلام تلاش کرد و به نمایندگی از داعی کبیر وارد منطقه رشت و سیاه رودگان( پیربازار) شد و روستای علویان پیر بازار به افتخار قدوم پر برکتش به نام علویان خوانده شد.
غلامی کفترودی همچنین ادامه داد: آقا سید صالح پس از ۵۰ سال مجاهدت در راه ترویج معارف اسلامی و گسترش مذهب شیعه در سال ۳۰۵ هجری قمری بر اثر بیماری رحلت کرد و پیکر مطهرش در نزدیک دریاچه( مرداب) در قطع زمین مقدسی که مشهور است معبد مردمان پیش از اسلام بوده در سردابی آجری به خاک سپرده شد.
وی اعلام کرد: آقا سید صالح سیدی بزرگوار و جلیل القدر بوده و دارای کرامات است و در مقام و عظمت شأن او همین بس که پس از گذشت حدود یک هزار سال در سال ۱۳۰۴ شمسی قبرش نبش شد وبدن شریفش را سالم یافتند و این موضوع در بین اهالی منطقه مشهور است و به علت اهمیت موضوع گاهی آن را به صورت افسانه نقل میکنند.»۱
پی نوشت
۱. خبر گزاری شبستان ، کد خبر : ۳۷۴۵۸۰ ، تاریخ : ۱۳۹۳/۰۳/۱۹